جادوگري | ||
اختلال توی اینترنت ای دی اس ال :| خسته شدم اتفاقا کار زیاید هم با اینترنت داشتم یعنی انجام کارامو هزار برابر طولش داد خیلی خستم کرد حالا فعلا این فیلم رو داشته باشید ببخشید [ سه شنبه سی و یکم تیر ۱۴۰۴ ] [ 0:32 ] [ هرمیون ]
اپ میکنم امشب الان خیلی کار دارم خواستم بیام بگم که حتما بیام دیگه بعد از کارام پشیمون نشم و نیام [ دوشنبه سی ام تیر ۱۴۰۴ ] [ 19:50 ] [ هرمیون ]
در همین حد حرف دارم.عجیبه؟ سلام چند روزه که هوا ابریه چند روز پیش هم باروون اومد. واقعا چرا کاشون اینطوری شده؟!! الانم انگار توی یه شهر دیگم [ جمعه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۴ ] [ 20:6 ] [ هرمیون ]
همیشه قرار بوده از 12 نگذره دیگه. ببخشید دیگه معذرت سلام برعکس پاییز و زمستون که من 24 ساعته توی حیاط استم و مشغول باغبونی و این چیزا، تابستون دیگه صفر درصد پامو بذارم تو حیاط خدایی کار به گرما ندارم اصلا نمیتونم چون انرژیم صد در صد داره برا کارای دیگه خرج میشه .آب دادن به باغچه ها رو هم گردن همه انداختم. بابام که دیگه خیلی زحمت کشیدن و پریروز توی پارکینگ داد مینزه میگه محبوووووووووووووووب یه سری قمقمه یا دبه 20 لیتری داریم تقریبا 5 یا 6 تا که وقتی جنگ بود من همشونو آب کردم و توی پارکینگ گذاشتم گفتم واسه آب دربه در نشیم صلوااااااااااااااااات یه عالمه کتاب هر وقت پست کامپیوتر میشینم روبروم نگاشون میکنم و انتخاب کردم که بخونم حتما دلم پر میزنه برا کتاب خوندن ولی اصلا فعلا نمیتونم چون تا میرم سرجام دراز میکشم اینقد خستم که شاید دیر خوابم ببره ولی حتی حال ندارم چشامو باز نگه دارم یه سری فیلم هس صب رکنید واستون بگم. قبلنا فک کنم اوایل وبلاگ بود که اموزش کارای هنری میذاشتم 15 سال پیش فک کنم یه کاج کوچولو دیگه هم درستیدم البته حالا نه زیاد کوچیک نسبت به اون یکی که خیلی بزرگ بود این کوچیکتره فیلمشو گرفتم اینبار از تمام مراحلش که دارم درست میکنم ببینید خیلی قشنگه خیلی خیلییییییییییییی خوشگله. شما هم دوس داشتید درست کنید همیشه دلم میخواس یکی درست کنم و اینبار از مراحل درست کردنش هم عکس بگیرم ولی خب بهتر شده ازش فیلم گرفتم. فقط اسپری رنگ نداشتم برا همین نشد رنگ شده رو نشون بدم تا همون درست کردن کل درخت رو فیلم گرفتم بعد اون یکی درخت رو که نرگ شده بود نشون دادم. درستش کنید مطمئنم خیلی دوسش دارید و خیلی شاده.من کار به کریسمس و این چیزا ندارم من به عنوان یه درخت سبز تزئین شده بهش نگاه میکنم نه عقاید اونا این فیلمش روی عکس کلیک کنید این هم فیلمای دیگه که میذارم واستون این آویز رو هم خیلی دوسش دارم مدلای زیادی ازش هستا من وقت نکردم بقیشو درست کردم و بذارم ولی یه بار حتما اینکارو میکنم چون خیلی دوس داشتنیه. خیلی خیلی هم ساده س مث گره زدن میمونه دقیقا. کیلیک روی عسک
این هم قلاب بافی موتیف بابونه س ژاکتش خیلی قشنگ میشه ولی رومیزیشم نازه خیل یخیلی بهاریه یه روزی یه رومیزیشو میبافم حتما این هم خوابگیره. یا همون دریم کچر من از پراش خوشم میاد. هر کی مث من پرنده باز بوده میفهمه چی میگم میدونید که سرخپوستا میگن اینو بالا سر جایی که میخوابید شبا نصب کنید خوابای بد رو میگیره و نمیذاره خواب بد ببینید اینم یه گلدون باحال با پوست نارگیل بهدی اشکالات و اعصاب خوردیای خراب شدن چرخ خیاطیه که وقتی نخ رو میکشه رو پارچه یا بد میدوزه آخریش هم آموزش الگوی بالاتنه خیاطی هس که بدون این تشریفات قدیمی بچه ها من لینکا رو چک نکردم ولی درسته مطمئنم هر کدوم درست نبود به خودم بگید توی آپارات هم همین عکسا هس اونجا لینکا دیگه درسته. خب ببخشید خیلی دیر شد واقعا تمام سعیمو کردم زود ارسال کنم ولی خیلی این لینک دادنا سخت و طولانیه. خب شبتون بخیر و سلامتی و یا علی [ پنجشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۴ ] [ 0:22 ] [ هرمیون ]
قسم یاد میکنم که شبانگاه می آیم در سحرگاه البته [ چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۴ ] [ 18:41 ] [ هرمیون ]
[ جمعه بیستم تیر ۱۴۰۴ ] [ 0:44 ] [ هرمیون ]
راستش بچه ها من این روزا بینهایت کارام زیاده و با اینکه دلم غش میره که بیام اپ کنم وبلاگ رو واقعا نمیتونم در حد زیادی خسته میشم از کارای توی روز و البته شب سلام راستش از دیشب نمیدونم چطوریه که زود خوابم میگیره هم شب خستم هم روز.دیگه رسما قاتی کردم اگه منو صبح بی خیال بشن تا دو روز همینطوری پشت سر هم خوابم. خب خلاصه اومدم بگم . بعضی وقتا فکر میکنم و میشینم حساب میکنم ببینم کی کارام کمتر میشه به نتیجه ای نمیرسم [ پنجشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 0:47 ] [ هرمیون ]
[ جمعه سیزدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 23:23 ] [ هرمیون ]
واقعا همه سعیمو میکنم بخوابم و خوابم نمیبره امشب واقعا قصد کردم بخوابم همینطور دیشب، ولی نشد خوابم نبرد دیشب حتی کلا سر کامپیوتر هم نیومدم اخر شب رفتم رو تخت دراز کشیدم بعد همینطور تا 4 صبح سلام نمیدونم شما همون شبی که حمله شد بیدار بودید یا نه؟ دقیقا ساعت 3 بود نزدیکای اذوون ولی یه ربع مونده بود من با یه عزیزی همینطوری از سر شب حرف میزدم و کلا یه دلخوری داشتیم که دقیقا به محض اینکه همه چی رفع شد بعد بهم گفت که اخبار چی میگه در مورد تهران، من فکر کردم شوخی میکنه از اتاقم اومدم بیرون هنوز وسط هال نرسیده چند قدم مونده بود به پنجره برسم دیدم صدای دام دام میاد .اصلا یه حالی شدم واقعا فکر کردم خواب میبینم پاهام شروع کردن به لرزیدن رفتم لب پنجره دیدم یه سره دارن میزنن یعنی پشت سر هم. من خب نمیدونستم چی به چیه تو تصورم این بود که از اسمون دارن میزنن و رد میشن وهمینطور جلو میان و میزنن. گفتم نزدیک ماست الان به ما میرسه تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن. هیمنطوری وسط هال وایسادم همه رو صدا میزدم ولی صدام درنمیومد تاریکی بود و من هی تو خودم صدا همه میزدم. بعد رفتم بالا سر یکی یکی از خونوادم و هر اتاقی صدا زدم و میگفتم پاشو ولی میگفتم تهران رو زدن نگفتم که ما رو هم دارن میزنن بعد به سختی همه رو بیدار کردم اخه اصن تو مخیلات کسی هم نمیگنجید که همچین چیزی اتفاق میفته مث خواب بود یا واقعا کسی که به ادم میگه فکر میکنی سربه سرت میذاره و شوخی میکنه مث خودم. نمیدونم قبل صدا زدن یا بعد از صدا زدن رفتم سراغ گوشیم گفتم واقعا دارن میزنن اینجا رو چیکار کنم لب پنجره رفتم قشنگ صداش میاد بهم گفت از پنجره دور شو. بعد همینطوری گوشی تو دستم بود همه تو هال اومدیم و تلویزیون رو روشن کردیم ببینیم چه خبره چه خبر میشه. من دقیقا دو سال بود که خواب میدیدم که همچین چیزی اتفاق افتاده و خیلی واقعی بود و اصلا نمیشد بگذری و بگی یه خوابه برا همین از همون موقع چندتا کیف بسته بود و آماده بود فقط طبقه پایین بود چون جا میگرفت حالا بالا گذاشتم . پنجره ها رو هم چسب ده سانت گرفتیم و زدم ولی همه رو کامل نزدم. ادم برا عزیزاش نگرانه. من 90 درصد ترس و نگرانیم برا غیر خونوادم بود چون خونوادم که پیشم هستن استرسای بدی رو تحمل کردم چون خبرا رو که میخوندم بدنم میلرزید تا یه اتفاقی میفتاد تا مستقیم پیامی نمیدیدم خیالم راحت نمیشد.وقتی هم میدیدم بی اختیار شروع میکردم گریه کردن از خوشحالی و هزار بار میگفتم خدایا شکرت. الانم که خوابم نمیبره برا همینه اون لحظه ها رو فراموش نکردم و یهو فکر اینکه باز اتفاق میفته حال بدی پیدا میکنم. یه کم بهتر شدم ولی نه انگاری ، الان ساعت از دو رد شد خب دیگه برم تا اذوون بگن. شبتون بخیر و سلامتی و یا علی [ جمعه سیزدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 2:11 ] [ هرمیون ]
نمیشه این آپارات اون بخش آپارات شورتس رو اسمشو به خاطر خدا عوض کنه؟ یَک اصراری هم به این اسم داره و هی میگه، خب خودتون ساختیدش میتونید راحت بگید ما چطوری بگیم اینو آخه؟!!!ما مث یوتیوبرا که پروو نیستیم ما یه سری بچه های مظلوم تو آپارات سلام. امیدوارم که به تنظیمات کارخانه برگشته باشید خلاصه که کره نداشتیم من بزنم به صورتم هیچ وقت نشده بود دو سه روز نداشته باشم خیلی نگران پووووووستم بودم راستی در مورد آپارات شورتس امشب خستم روز فعالیت زیادی داشتم و کارای زیادی انجام دادم امشب اصلا حال هیچ کاری ندارم این نقاشی جانی دپ رو خوشگل کشیدم؟ شبیهش نشد اصلا ولی خب حس و حال اونو داره خوشمان می آید (از اول بگم رو عکسا کلیک کنید اینا فیلم هستن بقیه فیلما رو هم دوس داشتید ببینید این کتابا رو خیلی سال پیش فک کنم بیشتر از 20 سال پیش بود کارتون این دوتا مجموعه کتاب پخش میشد بعدها کتابشون اومد دقیقا عین خود کارتون بود من خیلی یعنی بینهایت این دوتا کارتون رو اون زمان دوس داشتم اسم شخصیت اصلی یه کارتونا آرتور بود من همیشه میگفتم یه طوطی کاکوتی میخرم اسمشو آرتور میذارم
حالا واسه آبجیای عزیز وبلاگیم گلاب بافی قسمت دوم و سوم رو لینک واستون میذارم دیگه تصویر نمیذارم چون طولانی میشه نمیدونم راستش هربار میخوام ازتون بپرسم شما چه فیلمایی دوس دارید من بیشتر بذارم هربارم یادم میره تو خود آپارات برحسب لایک زدن متوجه میشیم چه فیلمی بیشتر بذاریم ولی خب من بیشتر دوس دارم نظر شما رو بدونم و فیلمایی که شما دوس دارید رو بیشتر بذارم ولی یادم میره ازتون بپرسم. اونجا غش کردن رو نقاشی خب دیگه ارسال کنم تا 12 نشده بدقول بشم. شبتون بخیر و سلامتی و یا علی
[ چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 23:52 ] [ هرمیون ]
موگوئم که شما بهتره همون آخر آخرای شب بیاید چون اینطوری دوباره نصفه کاره باید ارسال کنم اصن فردا صبح بیاید پس من اعلام نومودم که شرمندتون نشم [ چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 20:36 ] [ هرمیون ]
گفتم بیام بگم شب حتما اپ میکنم چون اینطوری که نمیام بگم و فقط با خودم قرار میذارم که شب اپ کنم عمرا انجامش بدم پس اپ میشویم فرزندانم در اواخر شبانگاه [ چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 13:23 ] [ هرمیون ]
و من همچنان به روال قبلم برنگشتم که بخوابم و تا بعد اذوون بیدارم سلام. یه چیزی رو خواستم بگم ، مسلمانااااااااااااان اینقد به مردم افغانستان توهین نکنید همه جا ادم خوب داره بد هم داره اینقد بی احترامی و توهین نکنید از خدا شرم کنید مردم افغانستان بیشترین شهید رو برا دفاع از حرم دادن ، شما که ادعاتون میشه و مسلمونید و دم از خدا میزنید اینقد به خاطر چند نفر به همه توهین نکنید چطور روتون میشه و از خدا نمیترسید. واقعا من شرمنده میشم وقتی بعضی از حرفا رو میخونم. به بنده های خدا احترام بذارید و اینقد خودتون رو بهتر از بقیه ندونید. و قضاوت کردن و اینکه کی بد هس و کی خوب بذارید به عهده ی خود خدا. شما خودتونم بنده خدائید. و خوبه که خدا هس و ما بنده ایم. وقت اذان صبح و التماس دعا و یا علی [ سه شنبه دهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 3:12 ] [ هرمیون ]
این یه نمونه از صحبتای من با هم کلاسیام در حالی که خودم شدیدا میترسیدم با اونا شوخی میکردم که نترسن قبلش یکی از هم کلاسیام گفت یه صدای انفجار توی هوا اومد من اتفاقا برعکس شنیدم که رو زمین منفجر شد میدونید توی این روزایی که گذشت من کلا شب نخوابیدم تا دیشبم من نخوابیدم و نمیدونم کی تصمیم بگیرم که شبا بخوابم این دوتا فیلم رو میگرفتم (کلیک رو عکس)
نمیدونم چرا دیدن این دونه ها همیشه باعث خوشحالیه من میشن
قراره ساعت 3 تا 5 برق رو بگیرن من الان که دارم مینویسم ساعت دو نیم هس. کاشکی برق رو نگیرن چون من این ساعتا اتفاقا آرامش دارم. قلب از برق گرفتن کامپیوتر رو باید خاموش کنم .الان گیج شدم هیچی به ذهنم نمیاد سلام الان سر شب هس برق رو هم گرفتن تا ساعت 5 نشستم توی هال و طبق معمول حرف زدن که همه انرزیم رفت وقتی برق اومد گفتم یه ذره بخوابم که ساعت 7 پاشدم فعالیتام رو باید زیادتر کنم من که شبا بیدارم یه خورده بیشتر کارامو انجام بدم. حالا برا شروع اینقد بسه تا دوباره بیفتیم رو ریل مث قبل، بیخیال روزای قبل،خوشحال باشید [ چهارشنبه چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 23:8 ] [ هرمیون ]
اون روز که گفتم میام نشد بیام چون اصلا بخش مدیریت باز نمیشد وقتی هم میشد بخش ارسال مطلب کامل باز نمیشد شرمنده ولی خب کسی هم نمیتونسته وبلاگ رو باز کنه مث خود من سلام فکر کنم دیگه اینترنت هم مثل قبل شده میشه دوباره هر زمان که میخوایم بیایم. یه خورده خستم فردا میام حتما ولی شما مث همیشه اخرای شب دیگه سر بزنید .شبتون بخیر و سلامتی و یا علی [ چهارشنبه چهارم تیر ۱۴۰۴ ] [ 2:13 ] [ هرمیون ]
الان بلاگفا این مدلیه که وقتی بخش مدیریت خوب باز میشه خود وبلاگ اصن باز نمیشه وقتی سرعت باز شدن وبلاگ خوبه اصن بخش مدیریت باز نمیشه اصن میترسم برم تو حیاط .دیشب چیکار کردنا . واقعا حیاط که میرم ترسناکه :| [ یکشنبه یکم تیر ۱۴۰۴ ] [ 18:45 ] [ هرمیون ]
|
||