جادوگري | ||
چه عجب که باز شد این سایت بلاگفا، تازه دو ساعته داره بخش مدیریت و ارسال مطلب باز میشه سلام راستش یه ساعت پیش تقریبا پدافند کاشون فعال شد و یه پهپاد رو زدن وسط هوا منفجر شد صداش وحشتناک بود بدنم داره میلرزه از صداش. دستام میلرزن یه ساعت گذشته ولی ترسناکه از بس. شب اولی که حمله کردن دقیقا موقع اذان بود خیلی وحشتناک بود یه سره پدافند فعال بود تقریبا از 3 و ربع بود تا نزدیک ساعت 4 یا کمتر من صدا پدافند میشنیدم و بیدار بودم و همه رو هم بیدار کردم. حالا امیدوارم دبواره باز بشه بلاگفا پست میذارم فعلا برم حالم بهتر بشه :| [ شنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 14:59 ] [ هرمیون ]
یعنی جون ادم درمیاد تا بخش مدیریت باز بشه بعد جونم درمیاد تا بتونم وبلاگی رو باز کنم که آخرشم نمیتونم. یه سختی بخش مدیریت رو الان تونستم باز کنم و صدبار واسه ارسال مطلب زدم تا باز شده. کار به موقعیت الان ندارم خیلی وقته که بلاگفا اینطوری شده. [ یکشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 20:47 ] [ هرمیون ]
راستش لازم نیس درباره مسئله ای که همه حرف میزنن منم دیگه حرف بزنم پس حرف خودمو بزنم سلام کل امشب رو که اومدم اتاقم با تمام صداهایی که از بالا سرم رد شدن و لرزش های زمین زیر پام، من داشتم فکر میکردم. من از همه نظر به صفر رسیدم و بینهایت خستم . نمیتونم خستگیمو توصیف کنم ولی شدیدا استراحت میخوام. الان نه. یه مدت دیگه همه چی امن و امان بشه و خدا ما رو حفظ کنه بعدش استراحت کنم. از همه چی به صورت صد در صد فاصله بگیرم و فکرم رو به صورت تعطیل دربیارم :) به صورت صد در صدی میخوام از اینترنت قطع باشم و ثانیه ای هم به اینترنت وصل نشم و کارامو تعطیل کنم برا یه مدتی. نمیدونم یه ماه یا چقدر وقت. کمتر یا بیشتر. آپارات رو اماده کردم فیلم گذاشتم برا یه ماه هم بیشتر ،هر روز منتشر میشه به صورت خودکار، اگه عادت دارید به اینجا میتونید به اونجا سر بزنید واسه هر پست مربوط به فیلمی که میذارم یه خورده حرف زدم. بین فیلمای نقاشی هر چندتایی بعدش یه فیلم غیر نقاشی هم منتشر میشه. اونا رو میتونید ببینید. امیدوارم که واسه خرید خونه هم این پیکا منو مجبور نکنن تماس تصویری از ایتا برقرار کنن. چون واقعا دلم میخواد ثانیه ای هم هس به اینترنت وصل نشم. دلم میخواد فقط و فقط خودم و دنیای خودم باشم. از تمام وابستگی هام میخوام فاصله بگیرم. یه خورده فشار رو از رو مغزم بردارم. فک نکنم حالمو کسی درک کنه ولی واقعا نیاز دارم به دنیای خودم و تنهایی خودم. حالا این چند روز که هستم ان شالله همه چی به خیر و خوشی و سلامتی بگذره. خب فعلا شبتون بخیر و سلامتی و یا علی عچقان خفته ی من. البته من تا صبح بیدارم مث دو شب قبل :| [ یکشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 1:13 ] [ هرمیون ]
قبل از هر حرفی بگم عزیزان دل آبجی گلم غریبه آشنا،پیامات همیشه خوشحالم میکنه عزیزم ممنونتم خیلییییییییییییی زیاد های دوستان. اومدم اینو بگم حالا که تشریف گلمو آوردم یه کم حرف بزنم امروز رفتم توی حیاط. اینقدم دلم تنگ بودا که نگو یه کم جابجاییات گلدون کردم بهدش آب دو سری پشت سر هم به باغچه انجیر دادم به باغچه بادووم هم دادم یه بار. بهدش یه کم بذر اطلسی هم گرفتم و گردافشانی کردم دلم میخواد شهریور که شد اینبار بیشت را شب بو، اطلسی بکارم خیلیییییییییییییییییی زحمتش دیگه کمتره. یعنی شب بو هم اصلا زحمتی نداره ها .فقط جابجایی داره ولی اطلسی دیگه جابجا هم نمیکنی تقسیم کنی توی گلدونا. خلاصه شکرخدا یه عالمه بذر اطلسی گرفتم اینقده ذوق کردم توی حیاط که بودم فکر کردم دیگه اطلسیا گل دادنشون تموم شده و دارن خشک میشن ولی نهههههههه امروز که رفتم دیدم پر گل شده. انگار خواسته بود خوشحالم کنه. ممنونتم عچیچم یه قلمو همون الو که شروع به گل دادن کرد، فرو کردم توی گلدون اطلسیا باهاش گردافشانیشون رو میکنم. اوخی داشتم فیلم ترسناک میدیدم. چقد بی مزه بود فیلم اسپانیایی اصلا به درد نمیخوره ندیده بودم که ساخت کدوم کشوره وگرنه عمرا حتی نگاشم میکردم یهو وسطش بازیگره اسپانیایی رو دیدم فهمیدم گفتم اهههههههههه بگو چقد مزخرفه اسپانیایی هس دیگه همین فعلا برم بخوابم خیلی خوابم میاد شبتون بخی رو سلامتی و یا علی [ سه شنبه بیستم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 23:41 ] [ هرمیون ]
این بیسکویتا حسش خیلی خوبه
خیلی خوشمزه س. کرم بین بیسکویتش خیلیییییییییی زیاده خیلی هم میصرفه 90 تومن قیمت این جعبه س یه عالمه بیسکویت توشه سلام دلم میخواد امروز برم تو حیاط و گلدونا رو مرتب کنم و بذارم واسه پاییز دیگه که شب بو توشون بکارم یه خورده از این کارا دارم که فکرم درگیروشنه انجام بدم فکرم آزاد بشه هی نمیخوام آفتاب بخوره به گلدونا یه روزنامه هم روشون بندازم و سنگ روشون بذارم که باد نبره. تقریبا دو ساله که تابستونا هوا ابریه و خاک توشه. سرخ رنگ و یه جوریه. قبلنا اصلا اینطوری نبود. به خاطر همینه دیگه تابستونا رو دوس ندارم چون این شکلی میشه دوس داشتم همون آفتاب سوزان یه دستی که بود باشه. من عادت به هوای این شکلی ندارم اونم تو تابستون کاشون. تو اینترنت تقریبا 13 یا 14 ساله یه دوست خیلی خوب دارم خیلی خووووووووب همین چند وقت پیش هم یه پول خیلی خیلی زیادی بهم قرض داد که ماهی دو تومن تا چند ماه بهش برگردونم. یعنی دوستی که اصلا ندیدی از نزدیک و نه فامیله نه همشهریت هس هیچی ولی بهم اعتماد کرد من این سر ایران اونم اون سر ایران. توی بدترین روزای زندگیم همیشه هس یه دوست خیلی عادی و نرمال که هیچ پیچیدگی نداره هیچ ابهامی نداره همه چیه زندگیش رو هس و اصلا انگار خونوادته. یعنی توی کل زندگیم تنها ادم عادی که دیدم همینه. هر چقدر ناراحت بشم یا هر چقدر خسته بشم و اعصابم بهم بریزه انگار یه گوشه ذهنم نشسته و دلم بهش خوشه. میدونم اون هس اونو دارم. کاشکی همه یکی از این آدما توی نزدگیشون باشه خیلی زندگیه ادم رو قابل تحمل تر میکنه مخصوصا تو لحظه های خیلی اعصاب خوردکن زندگیت. وقتی یه چیزی واسم سخت میشه میترسم یا هر چی بهش میگم بعد با دو سه تا جمله از این رو به اون رو میشم و میرم دوباره دنبال کارام و با اراده زیاد انجام میدم و تموم میکنم. خیلی خوشحالم که هس اینطوری دنیا رو دوس دارم و ناامید نمیشم که ادما چقد بد هستن. اینجوری میگم ادم خوبم هس منم یکیشو دارم خود امام زمان عج نگهدارش باشه. تنها کسیه که نازی منو صدا میکنه توی بیمارستان توی اتاق که نشسته بودم خودم قهوه داشتم برده بودم بخورم ولی اونجا هم از این ساشه های قهوه میدن .قهوه سه در یک داده بودن اصلا هیچ تاثیری اینا نداره تو بیداری. یعنی تا خوردم بیشتر بی حال شدم تا انرژی بگیرم یکیشو درستیدم. کتری برقی هم رو اتاق هس
بعد تا نصفشو خوردم یه باد سردی میومد دم صبح بود رفتم پنجره رو ببندم خوردم به قهوه و ریخت همش رو میز .یعنی بگم چه بساطی شدا. این عسک قبلش هس کمک پرستار گفت بهت پتو بدم من گفتم نه بابا گرمه نیمخوام ولی نمیدونستم شب اینقد سرده. طبقه هم هر چی بالاتر میره سردتر میشه. خلاصه که یخ زدم خوبه مریض نشدم. میگفتم خدایا مریض نشم که بدبخت میشم هیچ کاری نمیتونم بکنم اونوقت جونم درمیاد. اون سانسوره کارت همراهه خب فعلا بروم یا علی تا بعد که باز بیام یه کرای دارم انجام بدم [ سه شنبه بیستم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 15:57 ] [ هرمیون ]
یه ماجرایی رو از خودم براتون تعریف میکنم اخر شب یاد دم صبح هر وقت که بتونم بنویسم که باعث شد بینهایت از خودم راضی باشم خدا ازم قبول کنه و یه رتبه ای بهم بده مسئله عخشولانه س [ دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 14:54 ] [ هرمیون ]
اینقد خستم که نمیتونم بنویسم ویدئوهای آپارات هم اتوماتیک دارن منتشر میشن همه از قبل آماده شدن میدونستم همچین روزایی میشه که من دارم جون میکنم و خستم حتی نفس بکشم سلام. دیروز مامانم از بیمارستان مرخص شد از ظهر روز جمعه تا دیروز عصر بیمارستان بودم بعدشم بریم برا عمل چشم. انجام کاری واسم سخت نیس اصلا. هیچ خستگی برام نداره ، این جفت و جور کردن کارا و ردیف شدنشون خستم میکنه مغزم تحت فشاره . دلواپس بودن و استرس خستم میکنه. بی خیال [ دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 12:41 ] [ هرمیون ]
خیلی خیلی دلم میخواس اپ کنم کلی حرف بزنم ولی اصلا وقت نکردم به هیچ وجه .کل امروز به حدی وقتم پر بود که واقعا دستام درد گرفته. همه مدل کاری هم داشتم تازه کارای کامپیوتری رو گذاشتم واسه اخر شب و دیگه بگم تا دم صبح بهتره حالا اول سلام تا یه طومار ننوشتم و یادم بره سلام کنم بعد اینکه این ویدئو رو ببینید یه خورده انگیزتون واسه کاشتن ریحون زیاد بشه کلیک بفرمائید من همچنان کار دارم .ولی خب اذوون بگن دیگه نماز میخونم و میخوابم دیگه واقعا خستم بینهایتتتتتتتتتت راستی یه چیز دیگه نمیدونم این ویدئو رو واستون گذاشتم یا نه ولی حالا اگه تکراری هم هس به خوبی خودتون ببخشایید عزیزانم این را هم کلیک بفرمائید خب دیگه فعلا شبتون بخیر و سلامتی و یا علی . تا من ببینم میتونم مث انسان های وارسته بیام آپ کنم یا نه
[ چهارشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 2:40 ] [ هرمیون ]
امروزنمیدونم اصلا چطوری گذشت چرا؟ زیرا تقریبا 3 تا 5 خواب بودم سلام امروز به زور خودمو کشوندم توی حیاط که ببینم چی به چیه و کدوم گیاهای منو نابود کردن و اینا که دیدم اوخی ریحون داره گل میده برا همین مجبورم یه فیلم هم بگیرم. اگه نگیرم خب دیگه از چی فیلم بگیرم اینو هم از دست میدم یه لحظه خیلی خسته شدم بهتره پست رو ادامه ندم استراحت کنم تا فردا که شاید بیام باز. یا علی شبتون بخیر و سلامتی [ دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 2:20 ] [ هرمیون ]
یا رب یا رب یا رب.......
سلام امشب اصلا حتی یه ذره هم خوابم نبرد . چند روزه که سراغ گلدونا و باغچه ها توی حیاط نرفتم. توی حیاط رفتما ولی اصن حتی نگاه به هیچی نکردم چون حواسم اصلا نبوده امشب یهو به خودم گفتم راستی ریحونام چقدی شدن؟ ولی اون تمرکز و آرامشی که باید رو ندارم. اصلا مغزم فعلا اینقد درگیره که نمیتونم حواسمو جمع باغبونی کنم. فقط امسال تونستم نعناهامو نجات بدم بعد از چند سال نعنا کاشتن توی گلدون و خشک شدنشون امسال فهمیدم که باید جای خنک بذارم تمام تابستون رو. اوردم توی پارکینگ که باد کولر از بالا هم کل پارکینگ رو مث تیکه یخ خنک کرده. اونجا گذاشتم و خیلی وقته که خوبن و رشد کردن و خشک نشدن . بلاخره این طلسم خشک شدن نعنا فلفلی رو شکستم یه سری فیلما رو به دلایل تنبلی شما اینجا هم میذارم به توضیه ی بهاره جون عزیزم فیلما رو اینجا هم میذارم نزدیک اذان صبح و التماس دعا . یا علی روی عکس کلیک بفرمایید [ یکشنبه یازدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 2:57 ] [ هرمیون ]
ببشخید ارسالش دیر شد امشبم داشتم فیلم میدیدم اصلا متوجه گذشتن زمان نشدم سلام الان واسه بار هزارم رفتم ببینم پارتنر و .... یادم رفت اون یکی چی بود خلاصه چندتا کلمه هس بفهمم اخرش فرق اینا چیه. من هزار بار دیگم ببینم نمیفهمم یه کلاسی شده دخترا هی این اسما رو به کار میبرن. این وسط پسرا سود میکنن اول بذارید فیلمی که گفتم رو بهتون معرفی کنم فیلم رهایی یا drop 2025 . دوبله و جدید با موضوع غیرقابل حدس اینم لینکش هر وقت این موقع از سال میشه که پنکه روشن کنم شبا تا صبح وقتی میخوابم، چشام خشک میشن بعد از چند وقت اینطوری میشم که انگاری یه چیزی توش چشام هس و خیلی اذیت میشم گوشه چشمم قرمز میشه و اصعابم خورد میشه از حس اینکه فک میکنی یه چیزی تو چشمت رفته. پارسال دقیقا همینطروی شدم و رفتم اورزانس چشم پزشکی و گفت چیزی نیس فقط یه کم التهاب کرده سه تا قطره بهم داد. شک رخدا که همونموقع روس جعبه های قطره نوشتم که برا چی اینا رو بهم داده و گذاشتم توی داروخونه کوچیکه توی راه پله. از این کابینتای خیلی کوچیک که مخصوص کمک های اولیه هس .حال ندارم عکسشو بگیرم خلاصه اینکه میدونستم حتما دوباره اینطریو میشم الهیییییییییییییییییییییی شکر که اینکارو کردم چون دریغ از یک درصد اعصاب که من پاشم برم اورژانس چشم پزشکی اونم تو راه فین هس. کلا فین کاشون دورترین نقظه کاشون هس. بعد عینشونو خریدم اول اون ضد حساسیت و التهابش رو زدم یه روز گفتم اگه خوب نشدم انتی بیوتیکش رو هم میزنم که شکر خدا با همون ضدحساسیت و یکی هم اشک مصنوعی خوب شدم. اشک مصنوعی رو هر وقت با قطره های دیگه بهتون میدن باید قبل از قطره های دیگه استفاده کنید چون مث شستشوی چشم میشه که بهتره اول استفاده کنید بعد از یک ربع قطره های دیگه رو بزنید. قشنگ یک روز استفاده کردم و دیگه خوب شدم و دربه در نشدم خیلی خوشالم راستش امروز تمام برنامه ریزیام بهم خورد به خاطر مسافرت رفتن دکتر جراح چشم اعصابم خورد شد که باز این همه برنامه ریزی کردم واسه این مدت از اول باید دوباره بشینم درست راسی کنم همه چیو. از اول دوباره به همه زنگ بزنم و زمان بندی همه چی رو درست کنم. سلام الان آخر شب هس و من با اجازتون از دیدن یه فیلم دیگه میام یه فیلم ترسناک که همچینی ترسناک بود نسبتا ولی خیلی تکرارییییییییییی بود موضوعش چون از اینا بود که یه کاری میکنن بعد یه عده پشت سر هم میمیره. اینم همین بود. با یه دوربین عکس میگرفتن و الی آخر. تازه همین دوربین هم توی یه فیلم دیگه موضوعش رو به کار گرفته بودن خیلی تکراری بود ولی حالااااااااااااااا بد نبود اسمش یادم نیس تازه اسم فیلم که میخواستم دیشب معرفی کنم هم یادم نبود از خواهرم پرسیدم کلا من همیشه اسم فیلما یادم نمیمونه چون از رو موضوع میبینم همیشه. هیچ وقت کار به اسم فیلما نداشتم برا همینم هر وقت کسی اسم فیلمی رو میگه من شاید دیده باشم ولی چون اسماشونو نمیبینم برا همین میگم ندیدم مگه اینکه یه کم از فیلم رو تعریف کنه امشب تغییر خوراکی دادم و اینا رو آوردم که بخورم راستش من اهل ماشمالو یا پشمالو شبتون بخیر و یا علی [ جمعه نهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 0:15 ] [ هرمیون ]
دارم تمام سعیمو میکنم که یه پست بنویسم و ارسال کنم چند روزه که مرتب بخش پست رو باز میکنم بعد میبندم :| امروز هم شاید هزاربار اینکارو کردم. دلم میخواد یه پست طولانی بنویسم ولی نمیتونم. کلی حرف دارم بزنم ولی یه خورده اعصاب ندارم :) این بلاگفا با حذف شکلکاش خیلی اعصابمو خورد کرده نمیدونم چهارتا شکلک چیکارش داشته که حذف کرده. سرویس دهنده های دیگه همش دارن به شکلکاشون اضافه میکنن دو ساعت طول میکشه یه تریلی شکلک باز بشه اونوقت بلاگفا دو سه تا شکلکشم حذف کرده. خیلی خستمممممممممممم خیلی آرامش میخوااااااااااااام و بینهایت استرس دارم به خاطر عمل چشم مامانم و اینکه قبلش باید چند روز تیو بیمارستان بستری بشه و این منو داره از فکر و خیال داغون میکنه. همش چند وقته دارم یه پرنده ی بزرگی رو تصور میکنم که من خودمو بچپونم زیر بالش. و اون با بالش محکم منو بغل کنه و نرمی پراشو حس کنم و آرامش بگیرم. در حالی که الان اصعابم خورده و بی قرارم، به صورتم پماد زینک اکساید زدم :| کلا وقتی به خودم میرسم و مراقب پوستم استم حس خوبی دارم :) (وقتی شکلک نمیزنم بدونید که در اوج بی اعصابی استم :) به جان خودم ) اینستامو حذف کردم :) کلا انستا رو دوس ندارم نمیدونم چرا کلا یه حس غریبی خیلی زیاد نسبت به احساسات و سلیقه ی من داره. با دیدنش اصلا خوشحال نمیشم بازم نمیدونم چرا؟!!! ولی خب اینطوری هستم نسبت بهش دست خودم نیس. به خاطر هم کلاسیام پست میذاشتم چون خیلی دوس داشتن من وقتی ور میزنم :) یه خورده اوضاع زندگیه دوستای متاهلم قاتیه. دلم میخواس یه هم کلاسیام میومد تعریف میکرد از زندگیه خوبش و احساس شادی و رضایتی که داره. کلا دوس دارم یه متاهل بیاد از شادیای زندگیش بگه. ولی اعصابم از دست هم کلاسیام که مرتب بد و بیراه میگن و کلا هم زبونشون زیاید به فحش میچرخه و همیشه در حال ناله کردن هستن خورده. تمام حرف گروه هم کلاسیام همینه که یا دنبال لباس بچه ارزونن یا دنبال مدرسه بچه هاشون و ناله کردن از درس نخوندنشون و این چیزا یا در حال پشت سر شوهراشون حرف زدن و نالیدن و نارضایتی که دارن یا مهمونی فامیلای شوهرشون که چی بپوشن که چشم بقیه کور بشه و یا مهمونی که میگیرن برا خونواده شوهر چطوری بگیرن و چیا بذارن سر سفره که بهتر از مهمونیه جاری یا خواهر شوهرشون باشه. ولی 99 درصد جاری :) من حالم بد میشه از این حرفا. دوس دارم یکی هم سن خودم از دوستام بیاد از برنامه های روتین زندگیش که خیلی مراقبل سلامتیش هس یا سرگرمیای شخصیش یا یه خورده مدرن تر بودن زندگیش بگه نه مث پدر و مادرای ما یه سبک زندگی اون زمان قدیم و مث این مادربزرگا هی نالیدن و شکایت کردن و چشم این و اونو کور کردن . یه مزدوج پیشرفته بهم معرفی کنید وبلاگشو بخونم .در حال حاضر من فقط یوتیوب یه دختر امریکایی که هم سن خودم هس رو میبینم و فقط از دیدن اون لذت میبرم 4 تا هم دختر داره :) همه کوچولو. ولی به خدا انگار نه انگار. زندگیش اصلا با یه دختر مجرد فرقی نداره همون شخصیت رو حفظ کرده ولی خیلی هم به زندگی و بچه هاش میرسه. دیدن دخترایی که عوض نمیشن و نشاطشون رو حفظ میکنن واقعا شادی بخشه :) برا خوب شدن حالم امشب گفتم فیلم ترسناک ببینم .و دیدن فیلم ترسناک فقط توی هال و در تاریکی مطلق و از تلویزیون و یه ساندوجی چیزی خوردن خوبه. ساندویج همبرگر که عالیه نبود فلافل البته هردوتاش فقط خودم درست کرده باشم و اینا هم نبود نون پنیر و سبزی. و چون اینا نبود قبلا یه بسته پاپ کورن یا پف فیل یا ذرت با طعم کچاپ خریده بودم که باز کردم بخوریم موقع فیلم دیدن که حالم از بوی پنیرش بهم خورد. چرا باید پنیر بهش بزنن من اگه دوس داشتم پنیریشو میخریدم. قبلا اینطوری نبود. اینو خریدم 55 تومن که 250 گرم بود فک کنم هیمن قیمت بود. ولی پفک هندی با طعم کچاب بی نظیررررررره.
بعد فلش قاتی کرد خواهرم فیلم رو برداشته بود برا همین لپ تاپش رو روشن کرد که دوباره از اول توی یه فلش دیگه کپی کنه، وقتی ویندوز بالا میومد اسم مغازه مهندس کامپیوترم اومد بالا و بدبختی اینکه ویندوز دیر اومد بالا و من که نگاهم افتاد به این اسم و حالم شدیدا بد شد به خواهرم گفتم چرا اینو برنداشتی بهت گفتم عوض کن .خواهرم گفت نشد هر چی خواستم عوض کنم. مهندس کامپیوترم وقتی کیس رو میداید بهش درست کنه ویندوز رو دوباره نصب میکرد و برا تبلیغ مغازش همیشه موقع نصب ویندوز اسم مغازش رو میزد به جا اسم ویندوز. خلاصه دوباره فیلم رو گذاشتیم ادامشو ببینیم که اینقد مزخرف بود که حالم بهم خورد واقعا. اصلا ترسناک نبود فقط خواسته بودن با کشتنای پی در پی و قرمز کردن محیط و خودشون ترسناکش کنن که بیشتر چندشش کرده بودن تا ترسناک. چند شب پیش یه فیلم ترسناک فوق العاده رو دیدم و چقدر از دیدنش لذت بردم واقعا سال ها بود این حس تکرار نشده بود موقع دیدن فیلم ترسناک. یعنی ترسناک نیس بیشرت معماییه. یه دختریه که قرار میذاره توی یه رستوران با یکی اشنا بشه و دوباره ازدواج کنه. حالا این بار که بیام دقیقا اسم و عکس فیلم رو میذارم براتون. خب دیگه فعلا من میرم شبتون بخیر باشه یا علی [ پنجشنبه هشتم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 1:42 ] [ هرمیون ]
ببخشید بدقولی کردم شرمندم به خدا نتونستم بیام اول اینکه میخواستم دیشب اپ کنم ولی این اپلود فیلم تا صبح طول کشید اصن سرعت افتضاح بود. بعد اینکه از صبح امروز تا شب به خدا تا نزدیک ساعت 9 اصن به شدت درگیر یه مساله بودم تا جور کنم خیلی خسته شدم. دیگه ببخشید یه خورده کارام به شدت قاتی شده اصلا فرصتشو ندارم بیام. کارهامم همه فکرمو هم درگیر میکنه برا همین خیلی خسته میشم. الانم چشام قرمز شده یه سری دیگه کار داشتم انجام بدم به زور بیدار موندم. امیدوارم منو ببخشید جبران خواهم نومود :) [ دوشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 1:31 ] [ هرمیون ]
سلام بچه ها با عرض پوووزش که نیومدم به خاطر چندتا فیلم که میگیرم و کارامم یه خورده زیاده. ولی یه سری فیلم گرفتم دارم سعی میکنم اولیشو امشب بذارم بعدش بقیشو. خلاصه ببخشید دیگه چه میشود کرد :| [ یکشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 0:58 ] [ هرمیون ]
|
||