جادوگري
subjects
.
-

بخش آپارات و فیلم های من!!!

ما که دبیرستان میرفتیم سر صف صبحگاهی مشاور میاوردن که سخنرانی کنه. مشاور هم بلندگو رو کنار میذاش که صدا بیرون از مدرسه نره بعد شروع میکرد نصحیت کردن که : دخترااااااااااااا اینقد قوز نکنید اینقد خجالت نکشید کمر و شونه هاتونو صاف نگه دارید بعد دخترای الان که توی 10 یا فوقش 11 سالگی به بلوغ میرسن اونم به خاطر غذاهای هورمونی و فیلمائی که میبینن، اینقد روشون زیاده که باید مشاور براشون ببرن بهشون بگه: دخترااااااااااااااااااااااا خجالت بکشید یه کم قوز کنید

سلام الان بعداز ظهر جمعه س. دو روز هس که هیچکی حال نداره غذا درست کنه برا همین بی غذا موندیم البته انجیر و انگور هس وقتی آدم اینا رو میخوره غذا نمیخواد دیگه. منم زدم سیم آخر دارم انجیر و انگور میخورم و برا خودم میخونم که : مکن کاری که پا بر سنگت آید

من هر وقت تابستون میشه اینقد دوس دارم که مثل وقتی که بچه بودیم کُلمَن بیارم و آب یخ توش درست کنم و بذارم روی اوپن. خیلیییییییییییییییی دوس دارم اصلا یه حسی بهم دس میده. بعد خواهرم چند روز پیش گفت دیگه بسه اینو بردار از رو اوپن شلوغ کرده گفتم نه میخوام. هنوز هوا سرد نشده. بعد خودش برداش بعد منم گفتم خب میذارمش روی میز کامپیوترم .نزدیکترم بهم هس شبا هم راحت تر آب میخورم . اوهووووووم

الان عشقم کنارمه

بعد با لیوان میان اینجا آب میخورن

یه کلمن دیگم داشتیم آبی رنگ بود روی اون قشنگ نوشته بود گل من

سلام امروز شنبه س عیدتون مبارک باشه. من صبح که پاشدم ساعت 10 ،نیم ساعتم صبر میکنم برا پنتوپرازول که میخورم بعدش صبحونمم که خوردم زدم شبکه اصفهان کارتون دکتر ارنست رو هر روز میذاره ،دیدم نیس. بعد پرسیدم امروز تعطیلیه؟ بعد گفتن آره. تازه همه چی یادم اومد. فهمیدم واقعا چقد من دیر لود میشم صبحا

ولی دیشبش رو یادم نرفته که چقد ترقه و اتیش بازی زدن ترقه که نبود بمب بود. نزدیک 50 بار دقیقا یه دو سه قدم اونورتر خونه ی ما هی میزدن ما هی میترسیدم از جا میپریدیم. گفتم الهی که دستت با همین قطع بشه بعد مث فرانکشتاین وصلت کنن به خدا خیلی میترسیدم یهو دلم به خودم بود تلویزیون میدیدم یهو صدای وحشتناکی منفجر میشد از جام میپریدم

بابام خیلی سال پیش یه بار که رفت مشهد بهش گفتم کیف بیار برامون. وقتی آورد من الکی گفتم وااااااااااااای چه کیف قشنگی دستت درد نکنه بابا بعد در نگاه اول اگه بابام یه کم دقت میکرد من دقیقا اینطوری شدم تا کیفه رو دیدم من و خواهرام به هم نگاه کردیم جلو خندمونو گرفتیم و هی گفتیم چه خوشگله خیلیییییییییییییی زشت بود یعنی کیف به این زشتی ندیده بودم تازه سه تا رو هم عین هم گرفته بود چقد بابام بدسلیقه س اصلا فکرشو نمیکردم

بعد یه اخلاقی هم که بابام داره اینه که کافیه اون لحظه بگی چرا اینو خریدی؟ بعد تا قیام قیامت دیگه هر کاری بکنی از اون چیز هیچ وقت دیگه نمیخره حتی خوراکی هم باشه ها بنابراین طبق سیاست گذاری ها از هر چیزی هم که خوشمون نیومد ابراز شور و شعف و ذوق میکنیم چون قانون کاچی بعض هیچی رو قبول داریم

این سوغات بابام

بعد اصل حرفم اینه که الان که کرونا هست و اینا تصمیم گرفتم کیف گوگولیامو نبرم بیرون. بعد نمیخوام بشورمشون ولی بدمم میاد توی این اوضاع از بیرون میام کیفمو نشورم. آخه دفترچه بیمه و پول و این چیزا میندازم توش. بعضی وقتا گیج میشم اضافه پول رو میندازم توی کیفم. خلاصه تصمیم گرفتم این خوشگله رو فدای کرونا کنم

یه چیزی رو میدونید وقتی سال 1400 بشه وارد قرن 15 میشیم البته از 1401 آغاز میشه. کلا حساب کردن قرن اینطوریه که همیشه قرن یه سماره از خود عدد بزرگتره. بعد وقتی سال 1400 بشه ما دیگه هیچ وقت اسمی از 1300 و اینا نمیزنیم تموم میشه میره یه چیز قدیمی میشه برا همین دوس دارم بیشتر از همیشه یادگاری از قرن 14 جمع کنم تا هر وقت که دیدم یا خوندم بگم وای این برا اون سالاس مثلا یه بچه بیاد پیشم میگم ببین بچه ، من توی اون سالا که زندگی میکردم فلان و بهمان هی قرن قبل رو به رخ میکشم

اصلا حرفم یادم رفت. میدونید بابام هی انگار وسواس شده الکی میره دکتر .ول نمیکرد که دستم خواب میره بهش گفتم بابا به خدا من یه لحظه گوشی رو نمیتونم دست بگیرم دستام خواب میره یا وقتی از خواب بیدار میشم دستام خوابه بعضی وقتا. بعد بابام که گوش نمیکنه رفته دکتر و اونام زرتی نوار عصب و ازمایش نوشتن. بعد زجر نوار عصب رو کشیده بعد گفتن هیچی نیس. ازمایششم هموگولوبینش پائینه. بهش میگم بابا خواب رفتن دستت برا هموگولوبین پائینته. چون دوبار هی گفتیم بهت نرو خون بده رفتی دادی. الان دستت خواب میره .

حالا از اینم بگذریم من حرف اصلی رو هی نمیزنم بابام که میرفت دکتر دیدم هی الکی میره و میاد خب یه بار دفترچه مامانمو بدم بهش بگم برا مامانم ازمایش بنویسه. درمانگاه مینویسن دکتراش دفترچه دیگم ببری. البته باید نوبتشو بگیری. خلاصه ازمایش و سونوگرافی برا مامانم نوشته .

حالا میخوایم بریم مامانم انجام بده اینا رو. اصلا از همه چی میترسم کلا برا همه چی فکر و خیال میکنم

دم غروب توی بالکن کتاب ویس و رامین و کتاب اطلس دایناسورا رو میبرم میخونم. همیشه هم با با این حالت وقتی برمیگردم توی هال ، خواهرم میگه ویس رو رامین رو میخوندی؟ میگم خب آخه چرا اینقد ویس بد بوده پادشاه گناه داشته اینقد اذیتش کرده

اینم غروب شنبه

بعد یه دایناسورای خودمو توی کتاب دیدم اسمش تریکراتوپوس هستش.

عزیزدلم تریکراتوپوسم

آره خلاصه اینطوریاس خب من دیگه برم عصرتون بخیر و سلامتی باشه . من نوشتنم تموم شد دیگه عکسا هر وقت آماده بشه امروز ارسالش میکنم یا علی خانوم ها و آقایان احترام به هر دو قشر خوانندگان وبلاگم جهت اعتراض نکردن

[ شنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 21:54 ] [ هرمیون ]

Members

اتاق دوست داشتنی من

عکس از اتاقم

کتاب های دوست داشتنی من

کتاب های خارجی و ایرانی هری پاتر

سایر کتاب های جذاب

باغبانی های من

تصاویر باغبانی های سالانه ی خودم همراه آموزش

نقاشی های من

نقاشی های پاستل، آبرنگ ،مدادرنگی های خودم

نجاری های من

نجّاری و کار با چوب های من

بازی های کامپیوتری و رومیزی من

بازی های جذاب و ارزان کامپیوتری خودم

بازی های رومیزی من

دانلود فيلم آموزشي گلدوزي با چرخ خياطي همراه با توضيحات

آموزش گل دوزي با چرخ خياطي

دانلود فيلم آموزشي قلاب بافي همراه با توضيحات-در حال تكميل

آموزش قلاب بافي و نقشه خواني

دانلود فيلم هاي آموزشي روبان دوزي

فيلم آموزش روبان دوزي 1

فيلم آموزش روبان دوزي 2

جادوي آشپزي ...

منوي تصويري غذا

آموزش تصويري سفره آرايي

Statistic