یه زمانی وقتی یکی دانشجو میشد اینقده هیجان انگیز بود و مهم که مثلا هر وقت یه دانشجو میخواس یه حرفی بزنه همش اولش میگفت من به عنوان یه دانشجو نظرم اینه که...

ولی الان دیگه اخبار که میگه شروع سال تحصیلی دانشگاه ها انگار شکوفه ها میخوان برن اول دبستان

از وقتی خودم دانشگاه قبول شدم فهمیدم دانشگاه یه چیز خیلی بیخودیه

و وقتی هم نرفتم بازم از جمله ی معروف با کمی تغییرات استفاده میکنم " من به عنوان کسی که دانشجوی این مملکت شده بوده " آپ امشبم رو شروع میکنم

سلام خوبید ایشالله که؟

چند روزیه که مشغولیاتی دارم که الان سرم خلوت تر شده وقتی هم اینقد کار دارم که نمیتونم به کارای خودم برسم اعصام خورد میشه

عروسک باب اسفنجی رو درستیدم برا بار اول که ادم درست میکنه خیلی سخته به خاطر ریزه کاریاش و اینکه الگو هم من دراری باشه نکته ی جالبش اینه که وقتی تموم کردم و نشون مامانم دادم گفت بالشت خوبی شده

یعنی من کشته مرده این نوع حمایتم

افق اینجور جاها به درد میخوره من الان بهش پی بردم

در هر صورت شما هم ببینید ولی نامردید بگید آره شبیه بالشته

اون عکسی که کنارش دادم وقتی دنبال عروسکش میگشتم یافتم تو دلم گفته بودم هر وقت تموم شد اینو میزنم کنارش

بعله الگوشو هم یه بار میذارم ایشالله.
دو سه روز پیش بود که من محصولات بهاره ی خودمو دیگه از ریشه کندم
(بهاره به خاطر اینکه بهار کاشته بودم). از بس هی شاخه ریحونا رو میزدم و رشد میکرد دیگه بیچاره از رو رفت و رشدش تموم شد منم از ریشه کندمش تا محصول بعدیمو بکارم که نمیدونم چی شد بابام تصمیم گلکاری توی جعبه ی منو گرفت
خب نمیشه تو ذوقش زد .اخه پدرِ من ، اگه میگفتی جای دیگه رو بهت میگفتم چرا دقیقا بهترین باغچه ی جعبه ای منو انتخاب کردی حالا چیزی نی اصلا ناراحت نیستم
چه فکرایی داشتما
اینم عکس آخرین برداشت ریحونای من

دیگه سلامتی فکر اپ کردن وبلاگ هم هستم همون آپ اموزشی.الان یه خورده کار پیش اومده که باز وقت آزاد من به فنا رفته .آبجیای عزیزدلم میبوسمتون
فعلا یا علی